حکمتیست‏ها و «گارد آزادی»
شباهنگ راد شباهنگ راد

(پیرامون مصاحبۀ عبدالله دارابی با اکتبر و نظریه‏ی موتور کوچک)

 

نیم دهه‏ای است‏که از قدمت «گارد آزادی» می‏گذرد و اگر خوش‏بینانه بخواهیم پیرامون فعالیت‏های این نهاد به بحث به نشینیم، بی‏گمان چیزی جز، تعریف غیر حقیقی و بی‏محتوا از این نهاد و بازوی مسلح عایدمان نخواهد شد. در حقیقت بازوی مسلح حزب حکمتیست‏ها بیش‏تر به نهاد تبلیغی شباهت پیدا کرده است تا به نیرو و بازوی مسلح انقلاب. بنابه تعریف خود، این نهاد را علم نموده‏اند تا در صورت "عراقیزه" شدن ایران و دست‏اندازی نیروهای قومی – مذهبی و در شرایطی‏که جان و مال مردم، روز و روزگاری به خطر افتاده است از آن استفاده نمایند. قرار است تا "موتور" این نهاد را در زمان به خطر افتادن امنیتِ مردم به کار اندازند. باز هم بنابه گفته‏ی خودشان این نهادِ مسلح، فاقد جایگاه عملی در مقطع کنونی‏ست. به عنوان نمونه "عبدالله دارابی" در این رابطه دارد می‏گوید که: "در شرایط کنونی فعالیت گارد آزادی در هیچ نقطه‏ای از ایران معطوف به انجام وظایف نظامی نیست، ضرروی نیست گارد آزادی در ابتدای شروع کار خود مسلح شود و با انجام وظایف نظامی فعالیت خود را آغاز نماید".

 

البته حکمتیست‏ها و "عبدالله دارابی" به ظاهر دارند اعلام می‏کنند که کار بست این شکل از مبارزه - بدلیل ویژگی جامعه‏ی ایران و بدلیل این‏که سران حکومت دارند هر گونه مطالبات پایه‏ای توده‏ها را با زور و گلوله پاسخ می‏دهند- صحیح است و اصلاً و ابداً جدی نیستند و باوری بدان ندارند. این‏که بکارگیری مبارزه‏ی مسلحانه در مقابل رژیم سراپا مسلح‏ای که هرگونه مبارزه‏ی مسالمت آمیز و مدنی را دارد به شدیدترین شکل ممکنه پاسخ می‏دهد، نه تنها نادرست نمی‏باشد بلکه بحق و بجاست. امّا به بینیم که حکمتیست‏ها منتظر کدام شرایط‏اند تا از این ابزار دفاعی سود جویند؟

 

ناگفته نماند که ادبیات و لهجه‏ی حکمتیست‏ها بیش از اندازه بالا و پائین دارد. سر راست نیستند و دارند با کلمات بیش از اندازه بازی می‏کنند و همواره تلاش‏شان بر آن است تا با جابجا نمودن واژه‏ها و تحریف آن‏ها به کارشان ادامه دهند. به این دلیل روشن که وظیفه‏ای برای «گارد آزادی» قائل نیستند تا بعنوان بازوی مسلح، سینه‏ی مسببان اصلی ناامنی جامعه را نشانه گیرد؛ به این دلیل روشن که باوری عملی به "موتور کوچک" ندارند؛ چرا که بر این اعتقاداند هر زمان توده و آن‏هم در دوران اعتلای انقلابی دست به سلاح بُرد، از این دست نهادها و ارگان‏ها پای به میدان خواهند گذاشت و "سازمان مسلح" خود را راست و ریز خواهند نمود و هم‏گام با "موتور بزرگ" به جنگ با نیروهای ضد انقلاب خواهند پرداخت!!

به هرحال روشن ننموده‏اند که پس خاصیت «گارد آزادی» در این برهه از زمان در چیست و وظیفه‏ی پیشاهنگ و پیشروان کارگران و توده‏های ستم‏دیده را با کدامین عیار باید سنجید؟ اگر حکمتیست‏ها بر این نظراند که در شرایط کنونی زمینه‏ی فعالیت «گارد آزادی» در میان توده‏های رنج‏دیده فراهم نیست، پس طرح آن در خدمت به کدام سیاست آنی‏ست؟ این چه تاکتیکی‏ست که بکار استراتژی نمی‏آید؟ آیا بزعم حکمتیست‏ها بدون نیروی مسلح نمی‏توان به فعالیت‏های سیاسی – تبلیغی خود ادامه داد؟ مگر میان نهادهای تبلیغی و نهادهای عملی تفاوت‏هایی وجود ندارد و مگر بنابه تعریف حکمتیست‏ها این نهاد برای حفظ امنیت و آسایش مردم و آن‏هم در مقابل تعرضات نیروهای مسلح رژیم جمهوری اسلامی تعریف نگردیده است؟ پس تعلل و تأخیر آنرا باید چگونه توضیح داد؟

 

البته پاسخ به سئوالات فوق و از این دست سئوالات چه از جانب دیگران و چه از جانب خودی‏های‏شان ده‏ها بار تکرار گردیده است و حکمتیست‏ها هم ده‏ها و یا شاید صدها بار، بر محسنات بازوی مسلح و "تفاوت‏"های‏اش، اشاراتی داشته‏اند؛ اشاراتی که نمایان‏گر تفاوت عملی دو نهاد نبوده و متأسفانه تاکنون نتوانسته‏اند بدرستی جایگاهِ بازوی مسلح‏ی انقلاب را در مقابل سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی برشمارند. تاکتیکی که با افکار آنان هم‏خوانی‏ای ندارد. با این اوصاف هیچ راه در روئی ندارند و باید و می‏بایست یک‏بار و برای همیشه با آن تصفیه حساب نمایند. نمی‏توانند بیش از این و هر از چند گاهی با انجام مصاحبه با ارگان‏ها و نهادهای خودی، از پاسخ به سئوالاتِ بجا و درست طفره روند.

پر واضح است‏که نهاد و بازوی مسلح، نیروی عمل است و کارش رو در رو شدن مستقیم با سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی‏ست. هدف‏اش دفاع عملی از جان و مال کارگران و زحمت‏کشان در مقابل ارگان‏های ضد خلقی‏ست؛ دفاع از جان و مال کارگران و زحمتکشانی‏ست که رژیم هر روزه دارد در اقصا نقاط ایران آنانرا مورد تعرض و تعدی خود قرار می‏دهد. نیرو و بازوی مسلح انقلاب، چاره و وظیفه‏ای به غیر از تعرض به ضد انقلابیون مسلح ندارد. حکمتیست‏ها، یا باید اندام بی‏جانِ «گارد آزادی» را که بر روی دستان‏شان مانده است، دفن نمایند و یا وفاداری خود را نسبت به تاکتیک اتخاذ شده نشان دهند. با تعبیر و تفسیر و یا با بازی با کلمات نمی‏توان از بار واقعی بازوی مسلح انقلاب کاست و بیش از این خود را مشعول آن نمود.

 

به این دلیل روشن که سه دهه‏ای‏ست رژیم جمهوری اسلامی جامعه را میلیتاریزه نموده است و دارد با زبان سلاح با مردم سخن می‏گوید. به این دلیل روشن که مخالف جدی هر گونه مبارزه‏ی مدنی‏ست. هزاران کُشته، معلول و تخریب زندگی و خانه و کاشانه‏ی مردم ماحصل سلاحی‏ست که در دست سران حکومت قرار گرفته است. بنابر این زمانی‏که یک سازمان کمونیستی دارد خود را بعنوان پیشروان راه رهائی توده‏ها قلمداد می‏نماید و دارد وظیفه‏ی یکی از نهادهای سازمانی - حربی خود را در پاسخ‏گوئی عملی به تعرضات رژیم جمهوری اسلامی توضیح می‏دهد، باید و می‏بایست در جهت تحقق آن گام‏های عملی بر دارد و باید و می‏بایست جامعه به عینه تحرکات عملی آنرا در زمان حمله‏ی ارگان‏های سرکوب‏گر رژیم جمهوری اسلامی به جان و مال توده‏ها مشاهده نماید. سران حکومت در این مدت هر آن‏چه را که به صلاح‏شان بود، انجام داده‏اند و هم‏چنان دارند جنبش‏های اعتراضی را بزور اسلحه به عقب می‏رانند؛ دارند مردم بی سلاح و بی‏دفاع را سلاخی می‏نمایند تا پایه‏های نظام‏شان در هم ریخته نشود؛ راهی به غیر از این در مقابل‏شان قرار ندارد و منفعت‏شان در اتخاذ چنین سیاستی‏ست. توده‏ی بی سلاح در مقابل نظام مسلح و درنده‏ای قرار گرفته است که نیازمند فعالیت‏های عملی نیروهای مدافع‏ی خودی‏ست. روشن است‏که بدون دفاع عملی از جان و مال کارگران و زحمت‏کشان نمی‏توان سخنی از وظایف کمونیستی به میان آورد؛ روشن است‏که راهی به غیر از این در مقابل کمونیست‏ها قرار ندارد و بقول حکمتیست‏ها این رژیم جمهوری اسلامی‏ست که این راه را، به اپوریسیون انقلابی و جامعه تحمیل نموده است.

 

بر اساس چنین باوری‏ست که "عبدالله دارابی" در بخش دیگری از مصاحبه‏ی خود دارد می‏گوید: "گارد آزادی ابزار دفاعی و آلترناتیوی است علیه شرایط بسیار نامطلوب و ناهنجار که بر جامعه‏ی ایران مستولی گردیده است. گارد آزادی علیه ناامنی سیاسی – اجتماعی است که حکومت سرمایه‏داری ایران آنرا به طرز حیرت آوری به جامعه تحمیل کرده است".

امّا چنان‏چه بخواهیم خارج از هرگونه پیش‏داوری‏ها و ذهنیت‏ها ارزیابی سیاسی حکمتیست‏ها را در این حوزه مورد بررسی قرار دهیم، براستی به کدامین استنتاج و نتایج دست خواهیم یافت و جامعه چه پاسخی را از مدافعین چنین نظری می‏طلبد؟ همچنین اگر بخواهیم افکار خود را با افکار حکمتیست‏ها منطبق سازیم و بپذیریم که این رژیم جمهوری اسلامی‏ست، شرایط نامطلوب و ناهنجار را بر جامعه‏ی‏مان حاکم گردانده است و حتی بخود بقبولانبم که «گارد آزادی» ابزار دفاعی علیه‏ی ناامنی‏های سیاسی – اجتماعی جامعه است، پس تعلل در انجام آنرا باید چگونه توضیح دهیم؟ آیا بناباور حکمتیست‏ها جامعه بیش از این نیازمند ناامنی‏های سیاسی – اجتماعی‏ست و به همین دلیل کلید «گارد آزادی» زده نمی‏شود؟! یعنی دنیای انسانی باید و می‏بایست شاهد تعرض بیش از این سرکوب‏گران و سرمایه‏داران به جان و مال کارگران و زحمت‏کشان باشد و هزاران تن دیگر در اثر فقر و نداری و در اثر مخالفت‏ها جان‏شانرا از دست بدهند، آن‏وقت بازوی مسلح مجاز است تا به میدان آید و دشمنان محروم‏ترین اقشار جامعه را مورد هدف خود قرار دهد؟ آیا وظیفه‏ی سازمان و حزب کمونیستی آن است تا سرمایه‏داران جهانی، ایران را "عراقیزه" نمایند و آن‏وقت نهادهای مسلح مجازاند بر وظایف عملی خود جامه‏ی عمل بپوشانند؟ چرا نباید و نمی‏بایست پیشاپیش مانع‏ی "عراقیزه" شدن ایران و به تباهی کشیده شدن بیش از این زندگانی میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش بود؟ چرا نباید و نمی‏بایست پیشاپیش نقشه‏های آتی و شوم سرمایه‏داران انگل صفت و گانگسترهای سیاسی را با تعرض خویش عقیم گذاشت و توده‏ها را حول سیاست خود گرد هم آورد؟ آیا بزعم حکمتیست‏ها چنین کاری فوریت ندارد و بدرد آینده می‏خورد؟

 

مسلم است‏که مردم فاقد پائین‏ترین امنیت سیاسی – اجتماعی در درون جامعه‏اند. دیده، شنیده و خوانده‏ایم که هر زمان توده بمنظور طرح مطالبات اولیه‏ی خود به میدان آمده است با سرکوب سبوعانه‏ی رژیم جمهوری اسلامی روبرو گردیده است. چوبه‏های دار و استفاده از ابزارهای شکنجه بمنظور مرعوب و به عقب راندن جنبش‏های اعتراضی هم‏چنان بر فضای جامعه حاکم است و دارد قربانی‏های تازه‏ای می‏گیرد. سازمان اطلاعات و امنیت رژیم دارد با انبانی از تجربه به مقابله با مخالفین خود می‏پردازد و در مقابل، نیروهای مدافع‏ی محرومان دارند تعریف وارونه‏ای از جامعه و ارگان‏های حزبی – سازمانی ارائه می‏دهند. دشمن درونِ چهاردیواری‏ها رسوخ نموده است و دارد دست‏اندازی می‏کند و در مقابل، سازمان و احزاب کمونیستی در پی گستردگی و ناهنجاری‏های بیش از این جامعه‏ی ایران‏اند و حاضر به تعیین و تکلیف قطعی و نهائی با سیاست‏ها و تکتیک‏های خودی نیستند و قصد و هدف‏شان بازنگری و باز تعریف ساختمان فکری حزبی – سازمانی نیست. نمی‏خواهند بخود بقبولانند که افکار ساخته و پرداخته‏ی‏شان بدرد جامعه نمی‏خورد و بسیج کننده نیست. نمی‏خواهند بخود بقبولانند هنگامی‏که سازمان و حزب سیاسی‏ای که در درون جامعه حیات ندارد قادر به باز تولید نیست و روز به روز عناصر باقی‏مانده‏ی خود را از دست خواهد داد و جایگزینی‏ای در کار نخواهد بود. همه‏ی‏شان از صراحت لازمه فاصله گرفته‏اند و بنادرست و بناحق دارند بر پیشانی خود مُهر سازمان و حزب سراسری را می‏کوبند در حالی‏که فاقد هسته‏ی دو نفره در ایران‏اند؟ چگونه می‏توان خود را به عنوان حزب طبقه‏ی کارگر و یا سازمان سراسری قلمداد نمود و فاقدِ حداقل, ارتباط با جنبش‏های اعتراضی، طبقه‏ی کارگر و دیگر اقشار انقلابی در درون جامعه بود؟ براستی چرا توده‏های محروم و طبقه‏ی کارگر باید و می‏بایست به سمت سازمان‏ها و احزاب کمونیستی جلب گردنند؟ تا چه اندازه سازمان‏ها و احزاب در مقابلِ سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی به دفاع از آنان برخاسته‏اند و با استفاده از ابزارهای دفاعی تعریف شده، توانسته‏اند هم ارگان‏های مدافع‏ی نظام سرمایه‏داری را پس زنند و هم اعتماد آنانرا نسبت بخود جلب نمایند؟

 

پر واضح است‏که جلب اعتماد توده‏ها و مهمتر از همه‏ی این‏ها دفاع از جان و مال کارگران و زحمت‏کشان پیرو قواعدِ مبارزاتی معینی‏ست و زمانی توده‏های ستم‏دیده و محروم به سمت گرایشات کمونیستی روی خواهند آورد که سازمان‏ها و احزاب مدافع‏ی آنان در عمل پاسخی بجا و مناسب به ارگان‏های مدافع‏ی نظام‏های سرمایه‏داری دهند. این از بدیهیات هرگونه مبارزه‏ی طبقاتی‏ست. نمی‏توان صرفاً و صرفاً و با طرح شعارهای بی‏محتوا اعتماد توده‏ها را بخود جلب نمود. چرا که جنگِ طبقاتی‏ست و همواره نگاهِ طبقه‏ی کارگر و توده‏های محروم در اعمال قدرت انقلابی نیروی مدافع‏ی خودی به استثمارگران و ظالمان است. در چنین شرایطی‏ست که توجه‏ی مردم به سازمان‏ها و احزاب جلب خواهد شد.

دشمن دارد با کار بست زور و سرنیزه دارد قدرت اعمال می‏کند و توده هم نیازمند اعمال قدرت از جانب مدافعین واقعی‏اش می‏باشد. اگر عمیقاً بر این باورایم که سازمان نظامی حاکم بر ایران، این شیوه از مبارزه را بر میلیون‏ها توده‏ی محروم و جامعه تحمیل نموده است، پس طرح موضوعاتی هم‏چون هدف «گارد آزادی» در آغاز - بخوانید بیش از نیم دهه از عمر آن -، فعالیت نظامی نیست، چیزی جز بی باوری عمیق به این روش مبارزاتی نیست. مسلم است‏که پاسخ سازمان و حزب مدافع‏ی توده‏های ستم‏دیده در مقابل روش‏های خشونت آمیز رژیم منوط به اتخاذ سیاست تعرضی‏ست. تنها با اتخاذ چنین سیاستی‏ست که می‏توان مردم را مورد خطاب قرار داد و توده‏ها را حول سیاست‏های خود جلب نمود. چرا که بقول حکمتیست‏ها این جنگ را رژیم به جامعه تحمیل نموده است و دارد هر روزه با شیوه‏های دهشتناکی از مردم هزینه می‏گیرد؛ دارد مردم بدون سلاح را سلاخی می‏کند و بر انبان کُشته‏ها می‏افزاید. بنابراین در انتظار نشستن روز موعود و روزی که خودِ توده‏ و آن‏هم به ابتکار و قدرت خویش به جنگ با ارگان‏های سرکوب‏گر نظام برخیزد و آن‏وقت "بازوان مسلح انقلاب"  وارد میدان گردنند به معنای دوری از انجام وظایف کمونیستی‏ست. مدت‏های مدیدی‏ست که جامعه‏ی ایران در وضعیت بغرنجی قرار گرفته و وقت آن است تا فارغ از هرگونه برداشت و رد این و آن نظر به گفته‏های خود وفادار ماند و از توهم‏زدائی و تحریف واژه‏ها فاصله گرفت. باید با صراحت تمام مقام و جایگاه سلاح سازمانی - حزبی خود را در قبال رژیم سراپا مسلح جمهوری اسلامی مشخص نمود و از دو گانگی بدر آمد. وقت وعده و وعیدها به سر آمده است و جامعه نیازمند پاسخی شایسته و آنی به ارگان‏های سرکوب‏گر نظام است؛ ارگان‏هایی که سنگ تمام گذاشته‏اند و هم‏چنان دارند در میادین متفاوت اعتراضی به جان و مال مردم بی‏دفاع می‏افتند.

 

وقت تعیین و تکلیف، نه فقط با جنبش‏های اعتراضی بل با نیروهای خودی‏ست. به سُخره گرفتن مبارزه‏ی "پیشمرگایه‏تی" و یا "سیاست چریکی" چیزی جز فرار از واقعیات جامعه‏ی تحت سلطه‏ی ایران و بی باوری به گفته‏های خودی نیست. نمی‏توان با رد مبارزه‏ی تأثیرگذار گدشتگان، ناباوری و ناکرده‏های خود را لاپوشانی نمود. کاری که حکمتیست‏ها همواره دارند از آن پیروی می‏کنند؛ بدون این‏که بر این امر واقف گردند که کردستان بی جهت و بی‏دلیل نبود که به سنگر آزادگان تبدیل گردید؛ بدون این‏که بر این امر واقف گردند که بی‏جهت و بی‏دلیل نبود شعار "کارگر، فدائی، دانشجو پیوندتان مبارک" به شعار محوری اعتراضات توده‏ای سال‏های 56 و 57 تبدیل گردید؛ بدون این‏که بر این امر واقف گردند اگر استارت موتور کوچک آن‏زمان توسط کمونیست‏های عمل‏گرا و رزمنده زده نمی‏شد، رنگ جامعه تغییر نمی‏یافت و زنگ جنبش نوین کمونیستی نواخته نمی‏شد. کاملاً بجاست که "عبدالله دارابی" دارد تاکید می‏ورزد که: "سیاست تیم مخفی مسلح در زیر زمین‏ها با سیاست گارد آزادی فعال اجتماعی و علنی کار و همیشه در صحنه هیچ قرابت و خویشاوندی وجود ندارد. به همین اعتبار بین سیاست گارد آزادی و سیاست چریکی، هیچ منطق و هیچ نقطه اشتراکی وجود ندارد. هر کدام از آن‏ها به اهداف معین و متضاد طبقاتی در جامعه وصل هستند و به آن‏ها خدمت می‏کنند".

 

ما هم دقیقاً بر این عقیده‏ایم که دو تفکر و دو منفعت متضاد از هم را دارد نمایندگی می‏کند و بی‏تردید قیاس و یکسان‏گری آن‏ها هم، بناصحیح و بناحق می‏باشد. این‏که امروزه "عبدالله دارابی" در مقام فرمانده‏ی «گارد آزادی» و آن‏هم بدون پای‏بندی به گفته‏های خودی دارد اشاره می‏کند که بورژوازی تا حال از سیاست چریکی برای سرکوب جامعه سود کلانی برده است، چیزی جز تحریف محض جامعه‏ی خفقاق‏زده‏ی دوران شاهنشاهی و جمهوری اسلامی نبوده و نیست؛ این‏که دارد اعلام می‏کند سنت جدید «گارد آزادی» به هیچ وجه نمی‏تواند با سنت قدیمی پیشمرگایه‏تی یکی گرفته شود، از زمره حقایق روشنی‏ست که نباید و نمی‏بایست نادیده گرفته شود. امّا بر خلاف نظر "عبدالله دارابی" سنت قدیمی" و "سنت پیشمرگایه‏تی" تأثیرات بس عظیمی در درون جامعه بر جای گذاشته است که نمی‏توان آن‏ها را از قلم انداخت و پر واضح است‏که دنیای "مدرن"، نیازمند "سنت جدید مبارزاتی" از نوع, «گارد آزادی»ست؛ سنت تازه‏ای که نه هدف‏اش روشن است، نه مسلح است و نه حتی در زمان حمله‏ی رژیم جمهوری اسلامی به جان و مال کارگران و زحمت‏کشان قصد اسنفاده از آنرا دارد. این تعریفِ حقیقی و باطنی جکمتیست‏ها از «گارد آزادی» بعنوان بازو و نیروی مسلح انقلاب است. چرا که به باور آنان یکی از آن سنن کهن، در خدمت به جنبش ناسیونالیستی - قومی است و دیگری – یعنی سنت چریکی – باورشان بر آن است‏که "موتور کوچک موتور بزرگ را به حرکت در می‏آورد".

 

براستی که هر زمان بخواهیم، نه بمنظور روشن شدن افکار عمومی و کشف حقایق، به جدل نظری یا دیگران بپردازیم و پیشاپیش خود را محق جلوه دهیم، باید سیاست حکمتیست‏ها را در پیش گیریم؛ چرا که نیازی نیست تا به متون، کتاب، جزوات و نوشتجات دیگران مراجعه نمائیم؛ نیازی هم نیست تا ایده‏ها را با نام و نشان بر روی کاغذ آوریم. به این دلیل واضح که قصدمان، مرغوب جلوه دادن کالای خودی و آن‏هم بی عیب و نقص می‏باشد. وظیفه‏ی خود هم نمی‏دانیم و نیازی هم نمی‏بینیم تا نشان دهیم که کدام سرمایه و بورژوازی تاکنون از سیاست چریکی برای سرکوب جامعه سود کلانی بُرده است. سی سالی‏ست که از راستِ راست گرفته تا چپِ چپ در درون جامعه حضور ندارند و فاقد پائین‏ترین تحرکات عملی‏اند. سی سالی‏ست بقول حکمتیست‏ها این سرمایه‏داری‏ست که ناامنی‏های سیاسی – اجتماعی را بر فضای جامعه حاکم گردانده است و دارد به یمن سلاح بر جاکمیت خویش تداوم می‏بخشد. سی سالی‏ست که رژیم دارد تمامی اعتراضات مسالمت‏آمیز و غیر مسلحانه‏ی اقشار متفاوت جامعه را به خاک و خون می‏کشاند و علی‏رغم چنین حقایق تلخ و تأسف‏باری "عبدالله دارابی" دارد غیر مسئولانه و آن‏هم صرفاً و صرفاً بمنظور ارضای تمایلات درونی خود اعلام می‏کند که "سیاست چریکی" باعث گردیده است تا سرمایه‏داران سودهای کلانی ببرند!!!

سئوال این است‏که مگر به این دلیل رژیم به کارگر حمله می‏کند و زنان بی‏دفاع را لت و پار می‏نماید و دانشجویان معترض را از ساختمان‏های چند طبقه به پائین می‏کند، چون بر فضای جامعه، "سیاست پیشمرگایه‏تی و چریکی" حاکم گردیده است؟!

"عبدالله دارابی"! بر خلاف نظر شما، دشمن با این روش زنده است و با کار بست روزانه‏ی آن است که دارد منافع‏ی بزرگان سرمایه در ایران را تأمین می‏نماید. کوتاه اندیشی محض است که بخواهیم علل خشونت و سرکوب‏های بی‏وقفه را به مدافعین روش‏های قهرآمیز نسبت دهیم. باور کنید نه تمایلی به بیان حقایق دارید و نه حاضراید تا تکلیف خود را روشن نمائید. بی‏دلیل هم نیست که دارید به رد نظرات بنیانی چریکهای فدائی خلق دوران شاهنشاهی می‏پردازید. دارید بدون مطالعه‏ی آثار بنیانگذاران سازمان به پای نقد و رد "موتور کوچک" می‏نشینید تا «گارد آزادی» – بدون سلاح – تانرا مرغوب جلوه دهید. 

 

تصورم بر آن است‏که "عبدالله دارابی" قصد دارد تا به عنوان فرمانده‏ی سراسری «گارد آزادی» هر از چند گاهی به میدان آید و اندر فوائد "بازوی مسلح انقلاب" انجام وظیفه نماید. به همین دلیل هم، کاری به عمق دیگر نظرات و کارکردها ندارد و دارد واژه‏ها را طوری کنار هم ردیف می‏نماید تا تمایلات سیاسی‏اش را بر آورده کند. کاری هم به این، نداشته و ندارد که در اثر تعرض انقلابی کمونیست‏ها علیه‏ی رژیم تا بُن دندان مسلح شاهنشاهی بود که فضای یکطرفه‏ی جامعه تغییر یافت. کاری هم به این ندارد که درک آن رفقا از موتور کوچک در شدت سرکوب – ناشی از منفعت اقتصادی -، تسلیم طلبی عناصر روشن‏فکر، فقدان جنبش‏های خودبخودی و پراکنده و هم‏چنین فقدان پیشاهنگ و پیشروی واقعی در درون جامعه نهفته بود. جامعه‏ای که در آن، دو مطلق حاکمیت داشت. در چنین دورانی یعنی دوران اختناق شاهنشاهی و رکود و خمود جنبش‏های اعتراضی بود که مسعود احمدزاده بهمراه دیگر یاران‏اش پایه‏های کار نوینی را پی ریختند که در تاریخ جنبش کمونیستی ایران بی‏نظیر می‏باشد.

دورانی که رژیم به پاس ارگان‏های مخوف‏اش داشت بر فضای ترس و ناامیدی‏ها می‏افزود و به قدرت پوشالی خود می‏بالید. در چنین شرایط و مقطعی، تعدادی از کمونیست‏های صدیق و مدافع‏ی منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان این سئوال را در مقابل خود قرار دادند که چگونه می‏توان در مقابل قدرت سهمگین حکومتی مبارزه کرد و توده‏ها را به قدرت واقعی‏شان واقف گرداند؟ این سئوال را در مقابل خود قرار دادند که چگونه می‏توان بر یأس و تسلیم طلبی‏های موجود فائق آمد و با کدام اشکال سازمانی و عمل می‏توان رژیم سراپا مسلح را پس زد و نقش پیشاهنگی خود را ایفاء نمود؟ در بستر چنین واقعیاتی بود که چریکهای فدائی خلق دوران شاهنشاهی به این جمع‏بند روشن دست یافتند که: " .. راه ما کدام است؟ به انتظار جنبش توده‏ای خودبخودی وسیع نشستن و آن‏وقت آنرا هدایت کردن بدون آن‏که دست به عمل انقلابی زده شود، بدون آن‏که شرایط ذهنی را در جریان خود عمل انقلابی به کمال فراهم کنیم، درست به منزلۀ دنباله‏روی از جنبش خودبخودی در شرایطی چون روسیه است. درست به معنای پذیرش عملی وضع موجود است" {مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک - مسعود احمدزاده }.

 

در حقیقت کلید موتور کوچک در چنین شرایط و وضعیتی زده شد و در زمانی نه چندان دور، تأثیر مثبت خود را بر فضای جامعه بر جای گذاشت. راه‏اندازان "موتور کوچک" بر خلاف نقادان دیروزی و امروزی بر این باور بودند که: "از یک‏طرف شرط پیروزی مبارزه مسلحانه بسیج توده‏هاست – چه از نظر سیاسی و چه از نظر نظامی -، و از طرف دیگر بسیج توده‏ها جز از راه مبازه مسلحانه امکان‏پذیر نیست". بر این باور بودند که اگر بر فضای جامعه سکون و ترس و ناامیدی حاکم گردیده است، در مقابل می‏توان به مقابله برخاست و بر آن‏ها فائق آمد و پایه‏های مبارزه‏ی جدی و کمونیستی را پی ریخت؛ بر این باور بودند که موتور کوچک، نطفه و نیروی مسلح توده‏ای‏ست و بر این نظر بودند که بدون براه افتادن این نیروی عظیم و دوران‏ساز، انقلاب ایران به سر انجام نخواهد نرسید.

 

بی تردید ماحصل و حقانیت این ایده را در آن‏زمان، جامعه به عینه مشاهده نمود؛ مشاهده نمود که چگونه موتور کوچک و مسلح، توانست با ایمانی سرشار از اعتقاد و پایداری به منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان، ناامیدی‏ها را به کنار زند و امیدها را دل میلیون‏ها انسان محروم جایگزین نماید. پر واضح است‏که نظریه‏ی – موتور کوچک - به آن دوران تعلق داشت و جامعه پاسخ عملی خود را از آن گرفت. ده‏ها نقدِ بدون استدلال در حول و حوش این ایده نوشته شده است و هم‏چنین صدها اتهامات ناروا را به سمت مدافعین تئوری مبارزه‏ی مسلحانه پرتاب نموده‏اند مبنی بر این‏که اینان، کاری به توده‏ها و کارگران ندارند و "قهرمانانی" بودند که بدون نیروی توده‏ای قصد براه اندازی انقلاب را داشتند. نقدهایی که با منطق و استدلال کمونیستی فاصله داشته و دارد و چیزی جز تحریف حقایق نبوده و نیست. این دست نقدها از گذشته به ارث گرفته شده است و فاقد کارآئی‏ست و اصلاً و ابداً به کار نخواهد آمد؛ چرا که نقد کمونیستی و کارساز، زمانی مفید واقع خواهد گشت که هم به عمق نظر توجه شود و هم راه‏های صحیح‏تر و تعرضی‏تر را نشان دهد. بدون دقت و پای‏بندی به چنین متدهایی، نقدمان فاقد محتوا خواهد بود. کاری که این‏روزها حکمتیست‏ها در مقابل خود قرار داده‏اند و دارند با رد "سنت فدائی" و در واقع با رد عمل انقلابی چریکهای فدائی خلق دوران شاهنشاهی، کالای باد کرده‏ی خود – یعنی «گارد آزادی» - را مرغوب و با کیفیت جلوه می‏دهند. بی دلیل هم نیست که دارند به هر دری می‏زند تا از پاسخ‏گوئی به سئوالات روشن طفره روند. بی دلیل هم نیست که، نه به بنیان‏های فکری راه‏اندازان "موتور کوچک" کاری دارند و نه وظیفه‏ی خود می‏دانند که معتقدین فعلی موتور کوچک را بر شمارند و نشان دهند که کدام سازمان و یا جریان هم‏چنان بر براه‏اندازی موتور کوچک مصر است؟!!

براستی آیا "عبدالله دارابی" می‏تواند با آدرس و با نام نشان اعلام نماید که کدامین طرفداران "سیاست چریکی" دارند در بر راه‏اندازی موتور کوچک اصرار می‏ورزند؟ آیا می‏داند که چریکهای فدائی ایران در کتاب "درباره تئوری مبارزه مسلحانه" – مرداد 1358 - اعلام نمودند که مبارزه‏ی مسلحانه وارد مرحله‏ی توده‏ای شده است؟ با این تفاصیل چگونه دارد بخود اجازه می‏دهد تا نخوانده و ندانسته به توضیح و یا به نقد ایده‏ها به نشیند و مهمتر از آن دارد، آنرا به پای نقد مارکسیست- لنینیستی می‏نویسد.

 

خلاصه‏ی کلام این‏که برایمان کاملاً واضح است و می‏دانیم که حکمتیست‏ها نه باوری به "سیاست چریکی" و "پیشمرگایه‏تی" دارند و نه به "سنت جدید گارد آزادی" وفادارند. آشکار شده است‏که «گارد آزادی» بر شمرده شده‏ی آنان برای روز مباداست. برای روزی‏ست که تناسب قوای جامعه در هم ریخته شود. آن‏وقت است‏که "پیشقراولان" سیاسی، پیشاپیش جنبش‏های اعتراضی به میدان خواهند آمد و همراه مردم به تسخیر پادگان‏ها خواهند پرداخت؛ به این دلیل نیروی سیاسی – نظامی "عبدالله دارابی"، پای به عرصه‏ی عملی نمی‏گذارد که "تناسب شرایط جامعه" آن‏گونه‏ای نیست که وی بدنبال آن می‏باشد؛ به این دلیل موتور نهاد دفاعی مردمی را براه نمی‏اندازد که جامعه‏ی ایران "عراقیزه" نشده است؛ به این دلیل تاکنون موتور بازوی مسلح را خاموش نگه داشته است که کاملاً، آسایش و امنیت مردم به خطر نیآفتاده است؛ به این دلیل به سازماندهی نیروهای درونی تن نمی‏دهد که جنبش‏های ناسیونالیستی - قومی و گانگسترهای سیاسی خطری بالفعل برای خلق کُرد به حساب نمی‏آیند؛ به این دلیل گارد آزادی مسلح و غیر مسلح دارد که توده‏ها هنوز در مقابل رژیم سراپا مسلح، دست به سلاح نبُرده‏اند. بنابر این و در بستر چنین واقعیاتی‏ست که نه جامعه‏ی سراسری نیازمند بازوی مسلح انقلاب است و نه شرایط ویژه‏ی کردستان چنین روش و تاکتیکی را می‏طلبد!!

اوج بی منطقی و التقاطی را می‏توان از افکار"عبدالله دارابی" به بیرون کشید و نشان داد که بحث حکمتیست‏ها نه راه‏اندازی و باوری به بازوی مسلح بلکه در ارزیابی ناصحیح سیاسی‏شان - پیرامون در هم نریختن تناسب شرایط جامعه، در به خطر نیآفتادن کامل امنیت سیاسی- اجتماعی جامعه، در عراقیزه نشدن ایران و در بی تسلطی گانگسترهای سیاسی و نیروهای ناسیونالیستی – قومی بر جنبش کردستان - نهفته می‏باشد.

 

 

13 نوامبر 2010

22 آبان 1389

 

 

لنیک مصاحبۀ "عبدالله دارابی"  

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=17944


November 14th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی